نميدانم كي مي آيد. شايد همين امروز امد. شايد فردا امد. شايد هم امده و رفته است و من او را نديدهام. خيلي دوست داريم بياد. مگه نه. ولي نمي دونم كه اگه بياد من جزو خوارج نهروان ميشم يا جزو دار و دستهي يزيد. شايد دلش براي حماقت من ميسوزه كه دوست نداره به دست اون كشته بشم. ميدونه كه اگه بياد من تاب تحمل عدالتش رو ندارم و سر عناد و ستيز بر ميدارم. گرچه فكر ميكنم از رفيقاي نابش خواهم شد. ولي من كه خودم رو نميشناسم اون هم با اين همه آشوبي كه توي دلم برپاست. اينقدر التماس ميكنم بياد و هيچ قدمي براي امدنش بر نمي دارم.
داش مهدي، مرامتو عشق است. يك بار ديگه فقط يك بار ديگه ... قبل از اين كه چشام سوشونو از دست بدن. قبل از اينكه ترك چشمام در امتداد افق ... ترك نگاه كنم. قبل از اينكه بازدمم رو فراموش كنم. قبل از اينكه تو منو فراموش كني.