سلام ....
اول:
به كجا چنين شتابان ،گون از نسيم هيچي نپرسيد . چون انقدر محو جمال نسيم شد كه زبونش بند اومد ....
دلش در لحظه ي گذر نسيم از گون ،گون دلش گرفت ....
چون بوي گون قبلي را در نسيم ميديد وحال فكر ميكرد نسيم به او
بي اعتنايي كرده ....
در حالي كه ذاتش بوده رفتن،نسيم.
دوم:
بازم ميگم دمت گرم آبجي ....
سوم:
پ.ن : اميد وارم از اولي يه چيزايي فهميده باشي؟ اگه چيز جديدي فهميدي به منم بگو
چهارم :
التماس دعا ....
يامحمد وعلي