سلام واقعا آروم و پرمحتوا بود
برايم دعا كنيد
يا علي
من هيچي نفهميدم
به نظرت اين خوبه يا بد ؟
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه
الان وقتش نبود
الان وقتش نبوووووووووووووووووووووووووود
من لازمش دارم
الان وقتش نيست
الان وقتش نبوود
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه
يكي به من بگه چه غلطي بايد بكنم
آخه الان وقته رسيدن به اينجا بود ؟
اييييييييييييييييييييييينهمه وقت . چرا الان ؟
شايدم الان وقتشه
بسم الله
قديما حداقل يه خبر ميدادي
به قول شماها ياحق
ياهو
با اجازه اينجا رو هم لينك ميكنم
ياحق
اللهم عجل لوليك الفرج
سلام
كمترين كاري كه از دستمون برمياد اقدام از طريق وبلاگهاست...
در مورد اين مطلب راستش نميدونم چي بگم يه مدت طولاني بحث مفصلي سر اين موضوع البته نه به اين شكل با يكي از دوستان وبلاگنويس داشتم فقط:
فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم
بنده ي عشقم و از هردو جهان آزادم
طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در اين دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برين جايم بود
آدم آورد در اين دير خراب آبادم
پايدار باشيد
التماس دعا
حق يارتون
سلام بر قصه گوي ساكت
اينجور (( پريشاننوشتههاتو )) دوست دارم!!
آدم قاطي ميكنه!
يا حق
خيلي بده اينقدر با هم غريبه شديم نه؟
اما خودت خواستي. اينطور نيست.
خودت خواستي تنهايي بري بهشت. نخواستي؟
خودت بودي كه خودت رو از ما جدا كردي. نكردي؟
پس خوش باشي
خوب هستين؟
ماهمديگه رو ميشناسم؟ از اينكه اومدين واقعا خب خوشحالم كرديك البته مطمئنم كه ديروز به وبت سر زدم اما يادم نمياد كامنت گذاشذته باشم. به همين دليل برات تعجب انگير بود
اميدوارم موفق باشي
سلام عليك و رحمه الله
اولا كه چه كار خوبي كردي شكستيش.
واقعا كه بايد مي شكستيش. هرچي ميخاد بشه، بشه.
توكل به خدا
دوما كه چرا من بايد از زبون اين و اون صداي شكستنش رو بشنوم؟!
سوما من ميگم هم چشم داشتيم و هم عقل.
با چشم ديديم و با عقل پذيرفتيم.
بعد اومديم دنيا
چشمامون رو بستيم و به عقلمون اجازه دخالت نداديم
تا اينكه كار به اينجا كشيد ....
يا علي عليه السلام مدد
»» اگرشهادت نبود دست دين به جايي نمي رسيد .
»» درکوههاي ماووت انسانهاايستاده يخ مي زدنداما بچه ها نشسته گرم عبادت بودند .
سلام .
اگر زمينه اي سياه و با برگ زرد نداشتي گمان مي كردم داري منو بياد عروسي ها ميندازي و بله برون و خلاصه كاشكي يه نه مي گفتم و از بشكن و بريز و بپاش خبري نبود .
ممنون از حضور شما
به روزم
خوشحال مي شوم بازم به من سر بزنيد
راستي ! پيداش كردم !!
اون شمع بود كه خاموش روشن ميشد برات فرستادم خوب اون رو يه جايي مثل SHARMANTION آپ كن بعد اين آدرس رو توي قالب وبلاگت پيدا كن :
http://www.parsiblog.com/view/TempIMGS/Temp48/bac.jpg
حالا جاي اون لينك عكس رو با اين عوض كن !
شاد باشي ...
تا بوده حرف از بلبلاني بوده كه سكوت را بي حيا شكستند ... !!
تا بوده حرف از آبشار خروشاني بوده كه به ضجه هايش به تخته سنگ جنگل را يك لحظه خاموش نگداشته ....
تا بوده حرف از سكوتي بوده كه قرار بر شكستنش بوده ....
و راستي چه جالب كه سكوت آن وقت معنا دارد كه قبلش حرفي زده شده باشد ... !
پس آري سكوت هارا بايد شكست براي حرف زدن ! تا سكوت هويت پيدا كند ! در آن زمان ! بايد ...
بايد پروانه شد .. همه چيز ديد ... سوخت ... آتش گرفت ... و هيچ نگفت ... !
خوبه كه گهگاه سكوت رو بشكونين .
موفق باشين
ما عقلو ميخواستيم چيكار؟..پرتمون كردن اينجا ديدن اينجا بدون عقل نميتونيم زندگي كنيم.بهمون عقل دادن.ولي خلقت ما از عشق بود و درد.
بعضيا قبل اينكه بيان اينجا خودشون خودشونو كور كرده بودن اما خدا بهشون/بهمون!! فرصت داد..كه ديگه بهانه اي نمونده باشه.اوني كه بينا اومده بيناترم ميره..دنيا براش گذرگاهه..مهلت دنيا برا كور هاست..شايد به نوري برسن........